Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8677 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to carry out a transaction
U
معامله ای انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To carry out . To implement . To carry into action .
U
عمل کردن
transaction
U
خلاصه مذاکرات
transaction
U
تبادل
transaction
U
ترکنش
transaction
U
معامله
transaction
U
داد و ستد
transaction
U
انجام
transaction
U
فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
transaction
U
سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
transaction
U
پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
cause of a transaction
U
جهت معامله
transaction
U
سودا
transaction
U
رکورد حاوی داده جدید که برای بهنگام سازی رکورد اصلی باید استفاده شود
transaction
U
ثیر قرار میدهد.
fictitious transaction
U
معامله صوری
credit transaction
U
معاملات موجل
reason for a transaction
U
جهت معامله
complete transaction
U
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
credit transaction
U
معاملات استمهالی
external transaction
U
معاملات خارجی
object of transaction
U
مورد معامله
business transaction
U
داد و ستد بازرگانی
an nucertain transaction
U
معامله غرری
capital transaction
U
داد و ستد سرمایه
transaction file
U
فایل تغییرات
transaction in order
U
liability avoid to
transaction in order
U
معامله به قصد فرار از دین
transaction motive
U
انگیزه معاملاتی
transaction motive
U
انگیزه مبادلاتی
transaction on change
U
معامله در بورس
transaction oriented
U
تراکنش گر
transaction record
U
رکورد تراکنش
transaction tape
U
نوار تراکنش
transaction trailing
U
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
unauthorized transaction
U
معاملات فضولی
unauthorized transaction
U
معامله فضولی
transaction file
U
فایل تراکنش پرونده تراکنش
valid transaction
U
معامله صحیح
transaction file
U
پرونده تراکنش
party to a transaction
U
متعامل
spot transaction
U
معامله نقدی
transaction data
U
دادههای تراکنشی
transaction costs
U
هزینههای معاملاتی
transaction code
U
کد تغییرات
the deceived party in a transaction
U
مغبون
TAN
[Transaction authentication number]
U
رمز یکبار مصرف
failure to comply with the transaction
U
عدم ایفاء تعهد
A cash ( credit ) transaction .
U
معامله نقدی ( اعتباری )
secure transaction technology
U
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
foreign exchange transaction
U
معاملات ارزی
transaction demand for money
U
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
transaction oriented processing
U
پردازش تغییرگرا
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
U
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
carry out
U
واقعی کردن
to carry on
U
پیش بردن
carry
U
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
to carry out
U
اجراکردن
to carry out
U
کاربستن
to carry over
U
انتقال دادن
to carry over
U
منقول ساختن
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
carry
U
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
to carry through
U
انجام دادن
to carry through
U
بپایان رساندن
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry out
U
اجرا کردن
to carry away
U
ربودن
to carry away
U
ازجادربردن
carry out
U
عملی کردن
carry out
U
واقعیت دادن
carry out
U
صورت گرفتن
carry out
U
به انجام رساندن
carry out
U
انجام دادن
to carry off
U
ربودن
to carry off
U
کشتن
to carry to a
U
بحساب بردن
to carry on
U
ادامه دادن
carry over
<idiom>
U
برای بعد نگهداری کردن
carry
U
رانینگ
carry
U
جبران ضعف یار
carry
U
انتقال دادن
carry
U
تیررسی حالت دوش فنگ
carry
U
تیر رسی داشتن
carry
U
روپوش پرچم
carry
U
رقم نقلی
carry
U
حمل ونقل کردن
carry
U
حمل کردن
carry
U
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
U
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry (something) out
<idiom>
U
گماردن ،قراردادن
carry
U
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carry
U
نشانه وقوع وام
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
U
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry
U
حمل غیرمجاز توپ
carry
U
بدوش گرفتن
carry
U
بردن
carry on
U
ادامه دادن
carry out
U
اجرا کردن
carry out
U
جامه عمل پوشاندن
carry over
U
انتقال به صفحه بعد دادن
carry over
U
انتقال دادن
carry out
U
صورت دادن
carry too far
U
بدرجه جدی رساندن
carry-on
U
ادامه دادن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry away
U
از جا در بردن
carry out
U
تکمیل کردن
carry away
U
ربودن
carry out
U
انجام دادن
Carry the one
[two]
.
U
یک
[دو]
بر دست.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry it all
U
همه رامیدید
carry all
U
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry out
U
تحقق بخشیدن
carry
U
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry one
U
ده بر یک
to carry a weapon
U
مسلح بودن
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
carry ineffect
U
تحقق بخشیدن
carry into effect
U
تحقق بخشیدن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
صورت دادن
carry ineffect
U
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
U
جامه عمل پوشاندن
carry ineffect
U
صورت دادن
carry ineffect
U
واقعی کردن
carry into effect
U
واقعیت دادن
carry into effect
U
اجرا کردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
carry the torch
<idiom>
U
نشان دادن وفاداری به کسی
carry ineffect
U
اجرا کردن
carry into effect
U
انجام دادن
carry into effect
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
واقعیت دادن
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
carry into effect
U
تکمیل کردن
to carry a weapon
U
اسلحه ای با خود حمل کردن
carry ineffect
U
تکمیل کردن
Could you help me carry my luggage?
U
ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
carry into effect
U
به انجام رساندن
carry ineffect
U
به انجام رساندن
carry into effect
U
عملی کردن
carry ineffect
U
عملی کردن
carry ineffect
U
انجام دادن
To carry ones point. To have ones way.
U
حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
propagated carry
U
رقم نقلی پخش شده
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
to carry a cane
U
عصادست گرفتن
carry light
U
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
to carry a watch
U
ساعت همراه داشتن
to carry arms
U
سربازشدن
to carry arms
U
سلاح برداشتن
to carry authority
U
نفوذیاقدرت داشتن
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
to carry forward
U
منقول ساختن
partial carry
U
فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
partial carry
U
رقم تقلی جزئی
crawl carry
U
انتقال خزشی
fireman's carry
U
یک دست و یک پا
end around carry
U
رقم نقلی دورگشتی
end around carry
U
رقم نقلی دور گشتی
carry propagation
U
پخش رقم نقلی
carry out the obligations
U
اجرای تعهدات
carry one's bat
U
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
carry on business
U
داد و ستد کردن
carry lookahead
U
با پیش بینی رقم نقلی
it does not carry the point
U
مقصودرا نمیرساند
to carry into effect
U
اجراکردن
to carry into effect
U
بموقع اجراگذاشتن
to carry into execution
U
اجراکردن
carry arms
U
دوش فنگ
cash-and-carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
to carry the day
U
فتح کردن
to carry to excess
U
افراط کردن در
to carry to excess
U
بحدافراط رساندن
cascaded carry
U
رقم نقلی ابشاری
cascade carry
U
وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
cash and carry
U
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
to carry weight
U
نفوذ یا اهمیت داشتن
carry forward
U
منقول ساختن
to carry sword
U
شمشیر جستن
to carry out a proposal
U
پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
to carry into execution
U
انجام دادن
to carry off to prison
U
بزندان کشیدن
carry into execution
U
اجرا کردن
to carry a watch
U
ساعت دربغل گذاشتن
to carry one off his feet
U
کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
to carry oneself
U
سلوک کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
carry forward
U
مبلغ منقول
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to carry the day
U
فیروزشدن
Did you carry (deliver) the letter ?
U
نامه را بردی یا نه ؟
Recent search history
Forum search
1
whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
0
question processing transaction protocol
0
معنی carry-free چی میشه؟
0
Sub-contract is by by buying similargoods in the market
0
Sub-contract is by by buying similargoods in the market
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com